اولین شماره از ماهنامهی ادبی مایا به همت جمال ذوالفقاری عزیز منتشر شد. این نشریه که به صورت الکترونیکی منتشر میشود، بخشهای گوناگونی از جمله: شعر، داستان، مقاله، نقد کتاب و ترجمه را در بر میگیرد. من هم به عنوان یکی از دبیران بخش شعر در کنار دوستان شاعرم حضور دارم. امیدوارم که این نشریه ی نوپا با قوت تمام به حیات خود در این راه پر فراز و نشیب ادامه دهد و شاهد روزی باشیم که مایا به عنوان بستری برای نشر ادبیات مستقل و متفاوت ایران و جهان بدل شود. به امید آن روز.
شعرِ « اَخ کُن! » از من در بخش شعر این شماره را در ادامه میخوانید.
« پی دی اف ماهنامه را از اینجا دانلود کنید »

« اَخ کُن! »
در تولید انبوه بُر میخوریم سُر میخوریم بزرگ میشویم بزرگ تر از حتا شدن!
در تولید انبوه روزنامه میخوریم
گوشت جاهایی از تن هم را هم میخوریم می خوریم تا تمامِ شدن!
در تولید انبوه عشق میکنیم بازی میکنیم عشقبازی میکنیم
شک میکنیم به تردید دست میدهیم دست میدهیم تا منتها علیه یقین!
وَ با یقینِ باز یافته نمیدانیم چرا در انبوهی از برهوت گم میشویم
آب یا سراب میشویم گاهی هم کباب میشویم وَ --------------------------» بمب!
بمبی که ترکید من نبودم
تو هم نبودی وقتی پاهایم را روی زمین وُ توی یک مین کردهبودم!
اصلن توهّم نبودی وقتی نبودی
نبودی وقتی تو هم با جنگی که با خودت داشتی پنداشتی که سیر شدم از دستی که نداشتی
فقط پرسیدی:
- پس چرا مُردی؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــ سکوتی که بلد بودم همین بود!
ممتد این مرگی شدهام که از تولید انبوه موهایت شروع شد تا سیاهی چشمانی که ریسه بسته بود
به دل وُ رودهام!
رفتهبودی گل های انبوه را بچینی
خاری نخواست که شلوغ شوی وَ شدی خالیتر از شدن!
از بس که سکسکه نخند! آه! نخند ای سِک سِک سِکِه انبوه شو!
نخند! رودهات را میخورَد این زخمی که گاهی در زندگی مثلِ انزوا، انزال میشود بر سرت!
بزرگ شو!
گلوی خلوتام را خلاص کن از خلاصیهایش!
حالا که در تولید انبوه نه میمیریم نه میکُشیم نه میکنیم شادی راـــــــــ راضی را
وَ این غصه که اصلن خوردنی نیست بچه!
اَخ کن! آخ کن! اُوخ کن!
آخ که آخر انبوه موهای کمپشتات پشتام را زمین میزند میدانم!
مادرم گفت: به درد عشق بساز و خموش کن1 وحید!
گفتم: بسا که به دردِ خود چارپایانم!
پس پایانم نباشد جز سر مویی که گندیده شده از انبوهی!
فقط انباشته از تولید مَثَلهایی شدم که ـــــــــــــــ آخ!
آخرِ شاهنامه وُ ماهنامه آخرِ اصلن وُ ابدن وَ آخرِ عشق ------------------------ » شَپَلَق!
وَ این « قطعن » که خوشی ما را خلاص نمیکند!
پس: --------------------------------------» نخور! اَخ کن! آخ کن! اُوخ کن!
_________________________________
1. برداشته شده از حافظِ اهلِ شیراز.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.