«بچهی میدان مولویام عمو هایدگر!»(1)
هایدگر از نزدیکی با خودش به دازاین رسید
من از نزدیکی با تو
به دروازهغار وُ کمی آنطرفتر حرام زادهگی!
های های های که خاک بر سر ِ من که یک پدیدار ِ بیمادر وُ پدرم!بچهی میدان مولویام عمو هایدگر!
پس از اعدام چرا سر درمیآوَرَدَم؟!
«قرص ِ برنج در تورم ِ رگهایمان ارزانست»اینرا در هیچ پژوهش ِ منطقیای پیدا نخواهیکرد!
میخواهم بروم خودم را گرانتر به تهران بفروشمبه فکر مادرم هم نباشیدم که منطقن
عروس ِ نسل ِ بیتِ علیزادههای های رزازی خواهد مانده!
( Le Boucher/ 1970 / Claude Chabrol)پس لطفن به خواجه هوسرل ِ لامذهب چیزی نگویید!
من تمامی این پدیدهها را
در فلسفهی پستانبندِ او پیدا میکنم آخر!
درود میکُـنم بر پَـساپستانهایی که از ملحفههای اتاقش به خودم ایمیل کردمدر صندوقچهای که خاطراتم را:
«ای ساربان! جان وُ دلِ مرا چرا چند میخَری؟!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بخشی از شعر.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.