سومین شمارهی فصلنامهی تخصصی ادبیات، «مایا» منتشر شد:
در این شماره میخوانید:
اشعار ( به ترتيب حروف الفبا )
محمــد آشـــور / ســهند آقــايي / مسـعـود احمـدي / فاطـمه اختصاري
پرسـتـو ارسـتـو / حســين اشــراق / بهــار افســري / علــي باباچـــــاهي
بهـزاد بهـادري / عليــرضـا بهنــام / وحــيـد پـورزارع / ســپيده جـديري
زبيده حسيني/ محمدحسيني مقدم / فريد حسينيان تهراني / نرگس خادمي
منصور خورشيدي / جمال ذوالفـقاري / محسن عاصي / ناهـيد عرجوني
وحيد عليزاده رزازي / مهـرداد فلاح / محمدمسعود كرمي / طاهـره كـوپالي
مجتباگلسـتاني / محـمود معـتقدي / سـيد مهدي موسـوي / الهـام ميـزبان /
سـترن وثوقـي
داستان
احمد بيگدلي / هادي تقيزاده / ابراهيم مهديزاده

ترجمه
مؤدب ميرعلايي / بهار افسري / عليرضا دورانديش / مينو شهرستاني
نقد
نقد كتاب «امروز شنبه» ـ مجتبا گلستاني / مرگ مؤلف و نقد ژنتيكي ـ تبسم
غُبيشي
در جستجوي آن لغت تنها ـ منصور خورشيدي
گذرگاه انديشه
واكاوي فلسفه و ادبيات ـ گذر دوم ؛ تفكر ، تعقل و تخيل ـ آزاده بيات
مقاله
آنات يك روشنفكر در بستر تاريخ ـ حيدر معافي
وَ گزارش تصويري از مراسم نكوداشت عـلـي بـابـاچـاهـي
برگزار شده توسط گـروه ادبـے مـايـا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر منتشر شده از من در این شماره:
چرک عمومی
وَ من هنوز نسبت دوری با نزدیکبینیات دارم! ببین!
نگاهت در فریمهای تنهایی کمی زیبا کمی نزدیکتر بیا زیبا!
اینجا در سیاهچالههای آسمانی
دنبالِ سفیدآبی هستم تا خاطره را کیسهکِش کنم
برای چالهچولههایم مشتری جمع کنم زهره وُ ناهید را دست بهسر کُنم
بشویم دستْ از جاماندههایم
که تازگیها هر چقدر خواب میبینمت خوب
راستی را دقت کردهای که چهقدر مزخرف میبینمت خُب؟!
نگاهت نکنُد منرا ماتَم برده بود که من از جاماندههایمَت نکنُد؟
زمین سرتا به پایش را گِل گرفتهاند (چه بوی گندابِ مطبوعی دارد
فلسفهی قارهای محلهی ما!)
کمی دَواگُلی برایم هدیه بیاور
آسمانی که با تلسکوپِ درازی رابطهای عمیق برقرار کردهای تازگیها؟!
(چهقدر زیر ناخنهای دنیات کثیف شده دختر!
اگه تمیزی نداری / لااقل مَهپاره باش!)
دستت را به من ندادی هم ندادی فقط بیا وُ بگو: ( ـــــــــ )
بگویم:
که بیا نزدیکبین شویم
که بیا جنینی شویم در یک خوابِ خرگوشی کمخنده!
(شبها تو خواب
خیلی لگد به بخت خودت میزنیآ!
حواست هَس؟)
که ما به دردِ دوری نمیخوریم نمیخوریم این درد را!
بیدار شدی
بیا سری به حمامهای عمومی بزنیم
(وانهای دونفره اختلافِ نظر دارن با هم...)
( زندگی خونوادگی
اساس هر جامعهی مُترقیایه که
ریقِ رحمت رو هورت کشیده!
{ از لُغُـزهای خیلی نَـغزِ آقا عطارد، مُشتریِ نامَشتی زهره})
بینُـمره دلاکِ کمرکشهای دوری شویم
خیس بخوریم
چرک کُنیم
(لعنت به دوری!
اصلن وضعیت ِ قرمز را برای همین روزها کنار گذاشتن.
جیغ نزن!
جونِ صد وُ بیست و ُمَن، ویغ نزن!
لامصبِ بیدین، لااقل اگر خیلی نزدیکی
زنگ بزن بیام عَـقَـبِـت آزاده!)
وَ بعد که من هنوز نسبتِ نزدیکی با نزدیکیهایت ندارم
از خزینهها بخزیم به فشارِ مهجوری
که نه دادهاندمان جز یک نسبت نامشروعی
تا بشویمت که: «شرطِ اولقدم آن نیست که خوشگل باشی!»
(زن باید خوشگل باشه؟!
خوشگل وُ کمی گاو؟!)
(ایبیادب بکوش که صاحب ادب شوی! {از وصیتِ بابام})
(خوشگلی که فقط به چشم وُ ابرو هست؟! {از افاضات من به مَنَم})
حالا دست به عمومی شدن بزنیم از سوراخی که تَه هر قصه گود ایستاده!
که از کیسهکیسه سفید شویم
با روشورها کنار بیاییم
کنارِ کف کف کنیم از تنی که نه پالودهایم!
کاش عمومیتِ این چرکها را چارهای بود در فاضلاب
{آهای خوشگلِ زشتِ من وُ خوشگلِ خوشگلِ بابات!}
ما به این راحتیها سیاه نشدهایم که به همین راحتیها روسفید
کاش کف کنیم از این همه راحتی!
اصلن بیا ما به روی هم نیاوریم عینکی را که فقط دوربین است
که فقط ما بهروی هم نیاوریم اصلن
که فقط دوربین است روی «اصلنِ» ما
که کسی «اصلنِ» ما را نمیبیند
کنارِ هم در بیاور زود «اصلن»ات را که نزدیکم بینِ دوش وُ خروش
که نزدیکم! بیا!
بیا نزدیکم!
که فقط دوری! که فقط مهجوری! اونهم چهجوری!
وحید علیزاده رزازی
«اُردیبهشت 91 – تهران»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* فصلنامه را از اینجا دانلود بزنید.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.