... و رسیده ام حالا با تمام خستگی ها و بی حوصلگی های از روزهای فریب که خودشان با خودشان به هم کلک زدند و سرانجام خودمان بی آنکه خودشان بدانند پیروز می شویم. بروید روزهای دروغ، ما دیگر سر گردنه ی زندگی ایستاده ایم و به مرگ باج نخواهیم داد.
آغازین پست وبلاگ تازه ام را با شعری از خرداد- ماه داد و بیداد- می آغازم، گرچه هیچ دخلی به محتوای ماه سوم سال ندارد و قرار است خواهرانه باشد. امید آنکه مطلع روشنی برای راهی شدن در این سفر مجازی باشد:
" خواهدَر "
( به تمام خواهدَران سرزمینم )
پدَر
مادَر
برادَر
خواهر.
راستی چرا خواهر،
(( دَر )) ندارد
و باید همیشه از
پنجره، کوچه را تماشا کند تا
شاید نامِ فامیل اش
از راه برسد.
چرا نقشِ عروسکِ کدبانویِ تخت خواب را
این چنین زیرپوستی
بازی می کند؟
آخر چرا اینقدر
رنگ ِ غذا گرفته؟
دلش چرا باد کرده و
لباسهایش کبود است؟
من که هرگز
دلم خواهرِ بی ((دَر)) نمی خواهد!
...................
این شعر را در مرور بخوانید.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.