«زیر پُلهای فراموشی» گزیدهای از شعرهای شاعر پُرنام وُ معاصر سوئد؛ «کریستینا لوگْن» با فارسیِ «رباب محب» و «وحید علیزاده رزازی» و بههمّت نشر «گُلآذین» برای نخستینبار در ایران منتشر شد.
«لوگْن» در زُمرهی نسلِ شاعران سوئدی بعد از «توماس ترانسترومر» - شاعر برندهی نوبل ادبی - جای میگیرد و البته از سرآمدان این نسل. او در شعرها و متنهایش عناصر و اشیاءنگری خودارجاعی را بهدست میدهد. زبان او آکنده از سمبلهای سنتی/بومی کشورش است که گاهن به مرزهای تاریخی و سیاسی آن خطّه نیز نیش میزند و با دستبردن در وضعیّت موجود، ریشخندوار، قسمی خندهی وحشتزا میآفریند و از اینمنظر شاید بتوان او را تا حد زیادی متأثر از «کافکا» دانست. «لوگْن» دارای شخصیتی عاصی و رادیکال است و از ابتدای شاعریاش که به اوایل سالهای دههی هفتاد میلادی برمیگردد، بهتمامی نهادها، جریانها و شخصیتهای شبهادبی نزدیک بهدولت سوئد تازیده و از اینرو همواره شاعری جسور در ابراز عقایدش بهحساب میآید. تمامی آثار «لوگْن» سرشار از حسّ بیگانگی، غربت و پوچی آمیخته با طنز و نداهای درونیست. «تنهایی»، «هویّت زنانه» و «مرگ» سه عنصر تماتیک آثار او هستند که در ادبیّت شعرهایش بارز و منحصربهفرد است. در اینباره خودش میگوید: «من فقط از یک موضوع مینویسم: ترسِ عظیمِ از دستدادن انسانها و حتّا ترس از دستدادن خودم. این یگانه موتیفِ متنهای من است.»
«ژان آرنالد» - منتقد ادبی - که بهطرزی دامنهدار آثار لوگْن را خوانش کرده معتقد است او در شرح و تفسیر رئالیسم روزمره و روزمرهگی شیوهی خاص خود را دارد. او خاطرات و تجارب کودکی را با ابزوردیسم و اگزیستانسیالیسم در هم میآمیزد و بدینسان گونهای خودنوشتِ درونماندگار بهدست میدهد که واقعیتها را در آغوش میکِشد.
«لوگن» علاوهبر شعر، نمایشنامههای متعددی نیز منتشر کرده که غالبشان در سوئد و دیگر نقاط جهان بهروی صحنه رفتهاند. همچنین او از اعضای دائم آکادمی نوبل ادبیست و سالهاست که روی صندلی شمارهی ۱۴ این آکادمی مینشیند.

در پشت جلد این مجموعه آمده:
کریستینا لوگْن - شاعر صندلی شمارهی ۱۴ آکادمی نوبل- از تکینترین شاعران همعصر ماست. سرشتنمای شعرش در شدّتبخشیایست که به «یاد» میدهد و تا سرحدِّ فراموشی میل میکند. اساساً شعرهای او نوشته میشوند که نه در «یاد» بلکه در «فراموشی» بمانند. در آن بخشی از حافظه که «باز-یافت» نمیشود. بدینسان، لوگْن شاعرِ نسیان است؛ شاعرِ فقدانِ یاد!
من پیشرفتی تکنفرهام.
گاهی در جنگل کسی پشت سرم
با شیطنت بهمن میخندد
و تا راه فراری میبینم
بر آستانههای درد سِکَندری میخورم.
به این میگویند کُمِدیِ نقصِ عضو.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.