«گودزیلا در مکزیک»
شعری از روبرتو بولانیو
ترجمهی وحید علیزاده رزازی
مراقب باش پسرم؛ مراقبِ این: بمبها فروریختند از فراز مکزیکوسیتی
با اینهمه شست هیچکس خبردار نشد.
هوا بر دوش کشید و برد زهر هلاهل را از خلالِ خیابانها و پنجرههای گشوده.
آنگاه که دریافتم بناست بمیریم تو داشتی غذایت را تمام میکردی
و سرت گرم تماشای کارتون بود
و من در اتاق بغل مشغول خواندن.
با منتهایِ منگی و دلآشوبه خزیدم تا اتاق نشیمن
و تو را دیدم که نقش بر زمین شدهای.
یکدیگر را در آغوش کشیدیم.
پرسیدی: «چه بر سرمان آمده؟» و من نگفتم که ما
در نقشهی مرگ افتادهایم
در عوض گفتم دوباره کنار هم، سفر خواهیم کرد
و دیگر واهمهای در تو نباید باشد.
وقت رفتن، مرگ حتی چشمانمان را نبست.

یک هفته بعد، شاید هم یکسال بعد پرسیدی:
«ما چه هستیم؟ مورچگان، زنبورکان، ارقامِ مغلوط افتاده در سوپِ فاسدِ بزرگِ بخت؟»
ما انسانیم پسرم؛ بیشوکم پرندگانیم:
قهرمانانی همگانی و اسرار.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.