بیداری؟
نه،
این نه را نه- شنیده بگیر
دریا دریا حرف که
نان نمی شود برای مان
یادت بیاورم که
دستم از روی دیوار پرتاب شده بود
روی تخم قناری ای که
برای مرد اش ناله می کرد
این مردها، مرد نمی شوند
جز در اتاق برای جرز دیوار
این را که گفته بودی، خوابم گرفته بود
تخت در من خوابید و
من در حرف های بارانی این اتاق مونث.
بیداری که شعور نمی آورد، پس
می خواهم به دار خواب بیاویزم
چشمانی را که
از بیداری دست کشیده اند
و ببندم پلکانی که
زیپ اش را نکشیده، در می روند
و تو باز از
رویاهای از دست- شسته می گویی:
مرد،
اتاق،
روتختی چروک...
و خواب قناری در قفس آشپزخانه.
این را که گفته بودی، خوابم گرفته بود
ببین هنوز هم
خواب جفت گیری اتفاقی
روز و شب را می بینم
و بچه شان، سحر
که در آغوش تو،
شیر ات را خشک می خورد.
بیداری؟
نه،
این نه را نه- شنیده بگیر
باور کن خواب، خبر از مردن نمی دهد
من فقط می خوابم
تا در اندوه اتاق، غرق نشویم
بگذار بخوابم...
تا بیزاری
فرصت زیادی نمانده است.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.