«پیشاپیش
در مرگْ دویدن را باید دوید»
من نگفته بودم
او هم وقتی گفته بود که من در عکس ِخودم خودمختار ِ خودم نبودم
فقط دستی داشتم در عنقریب ِ قَفایش
که مورمور شده بود از گور
...
پیشاپیشْ بودن را شدن باید شدن را پیشاپیش ِ بودن شاید
وَ خُب من نگفته بودم
او هم وقتی نبودم شده بود عین ِ «نگفتن»
نمیگفت:
التزامی به رعایتِ حقوق ِ مَرگَندِگان نکرده بود خدا چرا؟
وَ لازمیّتها دوباره برای هرروزینگی
چقدر کمبُنیهگیست
وقتی پیشاپیش در مرگ دویده بودم
صورتم را هم نتراشیده بودم که جذاب
هنگامهایست
که با مورچههای همقدِ خودت
«خودْ مورچینهگی» کُنی
ریز
ریز
بریزی
در شادروانی که زندگیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخشی از یک شعر ِ تازهی شهریوَری.
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.