
صورتم را گورکن برعکس میچسباند
صدای گلایل در میآید از سنگِ قبر
پاشویه میکُندم مرگ هر بار که بیل تا دسته خاک میخورَد
زوال میخواهد بهروال عادی خود برگردد
معشوقه امّا کهنهگی میکند
دلایل خودش را دارد چشمهایش
با دوجین علف که از خندهاش میریزد روی سنگام
گلوی گلایل پشتِ در گرفته دامنِ گورکن را
منتظر شلیک است زمان!
نَفَسْ خودش را میکِشد با سیم بُکسِل
میآورد تا گورستان
با شاخهای از جوانی گلایل در جیبِ حنجره
صدایی از مخروبهها در اقدامی ناعجیب عاشقِ «دلیل»ام میشود
و من که لاجَرَم ویران
جُرمی دارم با دلایل
استنباطام اینست که امسال «شاید» است
مُردهام امّا
باید صورتم را گورکن برعکس بچسباند
و خُب سالِ دیگر حتمن باید «استنباط»ام را ببرم دکتر
کَفَنام را به گارانتی
و شما بلافاصله بگویید:
«منتظر شلیک است آستانهدر!
بُخور! بِکِش! امّا نَفَس بِکِش با احتیاط در!»
چیزهای دیگری هم میگویید
امّا استنباط من اینست که هر سال را باید
با دستِ گورکن یا دلایل گلایل چال کرد در!
با اینکه امسال هم «شاید»
دروغ که دورست از جانِ حُناق
زعفران که بارِ گران
نبودیمان نباشیدان نیستندان
خدا رفتهگان شما را هم.
گروه ادبی مايا برگزار ميكند
نكوداشت شاعري نظريهپرداز و جريانساز ـ علي باباچاهي
نيمقرن خلاقيت، نگارش بيوقفه، تكوين و تأليف 40 كتاب شعر و نقد و پژوهش و بيش از هزار صفحه گفتوگو، نظريهپردازي و طـرح مباحث مناقشهانگيز، از علي باباچاهي چهرهاي متفاوت، تأثيرگذار و جريانساز ساخته است؛
...اينها را ننوشتيم تا بهانهي برپاكردن مراسم نكوداشتي را ترتيب داده باشيم .
خواستيم بگوييم هماره شعر و شاعر براي فارسيزبانان بي اين دلايل هم دليليست براي حيات.
حال اگر شاعري سهم داشته باشد در اتفاق حيات؛ هر روز برداشتيست نكو از كاشتهاي كه اين روزها گلشدن و گلدادنش دم گرم حضور ميطلبد و زاويهي خوش تبسم.
در اين مراسم براي نخستينبار، فيلم مستند «اين قيافهي مشكوک» به كارگرداني دوست و يار همپايم «وحيد عليزاده رزازي» نيز اكران خواهد شد.

(طراح پوستر: فهیمه امامی)
مراسمي كه ترتيب دادهايم بدين منوال است:
بخش نخست:
اجراي موسيقي زنده
سخنراني چند نازنين دربارهي علي باباچاهي
بخش مياني:
نمایش فيلم «اين قيافه ي مشكوک»
بخش پاياني:
تقدير از علي باباچاهي
سخنراني و شعرخواني علي باباچاهي
اين مراسم با حضور عزيزاني همچون:
سيمين بهبهاني ـ هوشنگ چالنگي ـ مفتون اميني ـ محمد قائد ـ مديا كاشيگر و ديگر اهالي ادبيات و سينما، روز چهارشنبه بيست و چهارم اسفندماه 1390 در فرهنگسراي خانهي مشق واقع در خيابان آزادي، خيابان استاد معين، نبش خيابان دستغيب، جنب كتابخانهي استاد معين برگزار خواهد شد .
چشم انتظار دوستان و بزرگواراني كه قصد آمدن دارند و ميل به شعر و شاعر .
گروه ادبي مايا
صاحب امتياز و مدير مسئول
جمال ذوالفقاري
" تهرانِ دستِ چندم! "
با احترام و کمی دلخوری؛ برای:
" تهران که دیگر کلاه خودش را قاضی نمی کند! "
زار و نزار می شوم آخر
از این فعلِ نکرده ای که در پشت ات
پنهان کرده ای؛
ای گوژپشتِ عزیز! ... تهرانِ دستِ چندم!
به بالقوه هایت شک داشتم که
تو کجا، فعلِ حرام کجا؟!
خوکِ حلال زاده ای که
در خونِ تو
شرابِ صد ساله نخورد
به چاقوی هیچ مسلمانی گردن نمی داد! ... نمی دهد؟
طهرانِ ترانه های کوچه بازاری!
آزار خرچنگ ها را به مادرت گزارش نکن لطفن!
به مادرت که لبِ خط
از فشاری ای که رمقی برای آب هایش نمانده
نِشسته، ظرف غذایِ نخورده می سابد!
طهرانِ بی خاطره/ تهرانِ بی خطر!
کودکی هایم را دروازه- دروازه با تو به
کاباره های چندبار نرفته
می رفتم که بیکاری، کارِ شاهکار، شاهکارِ کارهایم...
از دروازه ی دولت/ دولت بی دروازه که
سیصد گل سرخ را به هیچ می گیرد
گذشتیم تا تو به ریش گذشتگانِ نصرانی ات جیغ بنفش بکشی!
بِکِش! ...
بعد بنفشه ها را به جیغ های بنفش ات دعوت کن که
بنفشه شکلِ دختری بود که
تیردوقلو را به بستنی دوقلو ترجیح داد تا ژاله به میدان شهدا نرسد! ... رسید؟!
آی تهرانِ رسوایی های خلاقانه!
تهرانِ چشم و ابروی دختر همسایه!
تهرانِ شب های کج وکوله ی آب معدنی!
تهرانِ چهارراه های فقیر!
تهرانِ خیابان های روسپی!
" تازگی ها بوی ناآشنایی می دهی
تهرانِ بالغِ بیست و چند ساله ام!
تهرانِ دستِ چندم! "

No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.