به:
جنابِ ژان لوک گدار که بی گُدار به آب سینما نمی زند!

از نفس افتاده بودیم یا
از لب دیوار
گُدار از راه رسید و
ما فیلم شدیم و از لام تا کام
حرفی برای گفتن نداشتیم در
سینماتِکی که تَک افتاده بود در حوالی بولوار...
بی صدا/ بی تصویر
برگی را که حالا به سیگارِ با اصالتی شبیه شده بود
آتش زد که یعنی: " اکشن ! "...
و بعد آن قدر خُل بازی درآوردیم در
خیابانِ ژ ل گ که پی یرو عاقل شد و
عاشقِ زنِ شوهردار ی گشت که
حسابی زن بود؛ ساخت اِمریکا یا ساخت آمریکا !
ما هیچ نمی دانستیم/ نمی دانیم
که سینما همان پاپ کورن نیست/ هست؟!
نمی دانستیم یک زن یک زن است گرچه مونث
یک گزاره ی منفردست و مذکر را
به ذکر سه/ چهار قُل سرگرم خواهد کرد!
نمی دانستیم رنگِ از رو نرفته ی فیلمِ بی جنسیت
ربطی به موج نویی که
در کوچه ها دنبال معشوقه اش می گردد
نداشت و شاید
به موهای بلوندِ بلموندو شک کردیم که
شصت و هشت بار ماه مِی
از تخت خواب مان سر درآورد!
و هنوز سَر از کار عینک ِ با عاطفه ی گُدارِ با قبیله
در نیاوردیم با سوز و گدازی که
تروفو طرف اش را به هیچ چیز نمی فروخت جز به هیچ چیز!
...
سینماست و
از ماست که بر ماست با
دو سه چیزی که از آن می دانیم
و با این حساب دیگر بی گُدار
به آب که نه
به سینما هم سر نمی زنیم!

Michel Piccoli plays a screenwriter and Brigitte Bardot his wife in Jean-Luc Godard’s “Contempt”- 1963
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.