

پلک زدن با چشمی که از مردماش خسته
شده
کار آسانی نیست
پلک زدن با چشمی که از خودش خسته شده
خطای چشم نیست
وقتی پلکات می پرد به خاطره بگو برود یا برود
خاطره نام بزرگتر هجویهای ست بر تقویم
وقتی دلشورههای لبات را نفهمیدم
لبهای کمی شورَت را نفهمیدم
اصلن فهمیدن ِ بوسیدن را هم نفهمیدم
سر پیچهای خیلی تند
مثل همیشه چشمهایم را کمی می بندم با دستی که
هر روز کوتاهتر می شود از دنیای راست راستکی!
با دیدن خیابان شلوغ
پرسه در مه سختتر شده آرزو!
خلوت، ستارهی دستآموزی ست که چشمک نمی زند به کسی
بهترست اسم دیگری برای عشق بگذاریم آرزو!
بعد برویم از اول
با چوبلباسی شیدایی وصلت کنیم راست راستکی!
چوبلباسی تنهایی ایستادهای ست که آویزانش شدهام با
دستی که از گور ِ دو چشمی بیرون زده راست راستکی!
(راستی یقهی چه کسی را بگیرم وقتی افسار خداییام را بردهای؟)
اینجا کنار همانجا
شب به شب
یقهام را می گیرد خط چشمی که مسیرش
راست راستکی به مژههای پیچ پیچکی تو مربوط است!
شعر « دن کیشوت » من با ترجمهی انگلیسی و آلمانی دوست نازنین و با دانشام؛
فرشته وزیرینسب:
Don Quixote
A poem by Vahid Alizadeh Razzazi
Translated by Fereshteh Vaziri Nasab
Mornings
In the manner of Don Quixote
I become a king
Or sometimes,
The leader of a “la Qaeda”* party
Taliban runs with me
Following this “qaeda”*
At noon
I enforce democracy
And stand on the winners’ podium
Together with seculars
Afternoons
I search for my ideals
In a cup of coffee
And pray that
God may bless Cervantes
Nights
Like a simple worker
With a bundle of defeat
I return to a book
*Qaeda : regulation in Arabic
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
)فرشته وزیرینسب)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Don Quijote
Ein Gedicht von Vahid Alizadeh Razzazi
Übersetzt von Fereshteh Vazir Nasab
Morgens
Wie Don Quijote
Werde ich ein König
Oder mal der Führer
Der „La Qaida“ Partei
Taliban läuft,
Zusammen mit mir,
diesem „Qaida“* hinterher
Mittags
Setzte ich die Demokratie durch
Und stehe auf dem Siegerpodium
Zusammen mit Säkularen
Nachmittags
Suche ich meine Ideale
In einer Tasse Kaffee
Und bete, dass
Gott Cervantes segnen möge
Abends,
Wie einfache Arbeiter
Mit einem Bündel von Niederlage
Gehe ich zurück
Zu einem Buch
*Regel
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دن کیشوت
شعری از وحید علیزاده
رزازی
صبحها
دُن کیشوتوار
پادشاه میشوم
گاهی هم
رهبرِ حزبِ لاقاعده
طالبان هم از پی این
قاعده
با من میدوند.
ظهرها
دموکراسی را
به کُرسی مینشانم و
با سکولارها
بر سکوی افتخار
تکیه می زنم.
عصرها
آرمانهایم را در
فنجان قهوه
جست و جو میکنم
و برای شادی روحِ
سروانتسِ عزیز
فاتحه میخوانم.
...
آخر شب هم
چون کارگران ساده
با بقچهای از شکست
به کتاب باز میگردم.
ممنون همه ی دوستان و رفقایی که امروز برای دور هم بودن و با هم بودن آمدند... ممنون همه ی دوستان و رفقایی هم که امروز نیامدند هم، هستم. علی باباچاهی خوشحال بود. ممنونم.
گروه ادبی مايا برگزار ميكند
نكوداشت شاعري نظريهپرداز و جريانساز ـ علي باباچاهي
نيمقرن خلاقيت، نگارش بيوقفه، تكوين و تأليف 40 كتاب شعر و نقد و پژوهش و بيش از هزار صفحه گفتوگو، نظريهپردازي و طـرح مباحث مناقشهانگيز، از علي باباچاهي چهرهاي متفاوت، تأثيرگذار و جريانساز ساخته است؛
...اينها را ننوشتيم تا بهانهي برپاكردن مراسم نكوداشتي را ترتيب داده باشيم .
خواستيم بگوييم هماره شعر و شاعر براي فارسيزبانان بي اين دلايل هم دليليست براي حيات.
حال اگر شاعري سهم داشته باشد در اتفاق حيات؛ هر روز برداشتيست نكو از كاشتهاي كه اين روزها گلشدن و گلدادنش دم گرم حضور ميطلبد و زاويهي خوش تبسم.
در اين مراسم براي نخستينبار، فيلم مستند «اين قيافهي مشكوک» به كارگرداني دوست و يار همپايم «وحيد عليزاده رزازي» نيز اكران خواهد شد.

(طراح پوستر: فهیمه امامی)
مراسمي كه ترتيب دادهايم بدين منوال است:
بخش نخست:
اجراي موسيقي زنده
سخنراني چند نازنين دربارهي علي باباچاهي
بخش مياني:
نمایش فيلم «اين قيافه ي مشكوک»
بخش پاياني:
تقدير از علي باباچاهي
سخنراني و شعرخواني علي باباچاهي
اين مراسم با حضور عزيزاني همچون:
سيمين بهبهاني ـ هوشنگ چالنگي ـ مفتون اميني ـ محمد قائد ـ مديا كاشيگر و ديگر اهالي ادبيات و سينما، روز چهارشنبه بيست و چهارم اسفندماه 1390 در فرهنگسراي خانهي مشق واقع در خيابان آزادي، خيابان استاد معين، نبش خيابان دستغيب، جنب كتابخانهي استاد معين برگزار خواهد شد .
چشم انتظار دوستان و بزرگواراني كه قصد آمدن دارند و ميل به شعر و شاعر .
گروه ادبي مايا
صاحب امتياز و مدير مسئول
جمال ذوالفقاري
No nací en la palabra, sino en el esfuerzo continuo de parirla. El silencio imponente de las hojas en blanco todavía me resulta tan envidiable y a la vez estremecedor que no puedo decir que No. Empecé con la poesía y la escritura fragmentaria, y más tarde sazoné mi vida hecha fragmentos con la traducción; hasta hoy, no he renunciado a esta multipolaridad. Soy Vahid; nacido en Teherán, una ciudad de Oriente Medio.