"این
جا تاریک است"
می نویسم این شعر را
از بطنِ یک
شیر
می دانید که
شکمِ شیر، تقریبا
تاریک است،
پس لطفا دست-
خطِ بَد ام را ببخشید؛
روشن است حتما
برایتان این
تاریکی.
می دانم اما
در این عصر
در قفسِ دنده
های شیری
که مرا قورت
داده است
صمیمیت با او
احمقانه است،
پس می نویسم
هم چنان
این خطوط را از
درون شیری که
شکم اش
رو به خاموشی
می رود.
***
"باران"
(منتشر شده در سایت مرور)
چشمان ام را گشودم
و نگاه ام را به باران
ارجاع دادم.
می چکید و
در مغزم فرو می رفت
چون دروغ هایی که
در رختخواب در گوشم فرو کرده ای؛
دروغ- باران در سرم.
با گام هایی نرم و آرام
راهی شده ام،
تعادل از کف ام رفته و
سرریز شدن ام
حتمی ست.
می بخشم تو را و
با آهنگِ این بارانِ مجنونِ مست،
هستی ام را معنا می بخشم.